ال ایال ای، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

هدیه خدای مهربون...ال ای

برگشتیم :)😍

عکسای زمستونی

ال ای گلم در لاله پارک گردی...مامانی اینجا رو خیلی دوست داری چون نزدیک خونمون هم نزدیکهشه خیلی میریم اینجا...اکثر فروشنده ها شما رو میشناسن و باهاشون دوست شدی...قربون اخلاق خوبت و لب خندونت و روابط عمومی بالات بشم من نفس من یه روز سرد تو شاهگلی...به زور شال و کلاه سرت کردیم اینجا هم ال ای و مامی... ال ای خانوم من که ازسر کار برگشتم دیدم با بابایی کلی لبو قرمز خوردین و همه جاتونو قرمز کرده بودین ...
13 دی 1392

اش دندونی یا همون دیشلیق خودمون

ال ای مامان سلام گلم....بالاخره موفق شدیم برات اش دندونی درست کنیم اخه چون من میرم سر کار پنج شنبه ها فقط فرصت دارم واسه همینم طول کشید ..اخه میگن اگه دندونی درست کنه  بقیه دندوناشو  راحت تر در میاره به قول یه نفر اگه بادوم و گردو  و کشمش زیاد داشته باشه هم خیلی خیلی راحتر در میادهاهاهاها بله جونم بگه برات که چند نفر مهمون دعوت کرردیم واسه شام و برات مهمونی گرفتیم خیلی خوش گذشت مامان جونات خیلی زحمت کشیدی....خاله الهه هم که دیگه سنگ تموم گزاشت هم کارتای دندونیتو درست کرده بود هم تو تزیین کلی کمک کرد  ...عکساشو برات میزارم عزیزم... اونروز من خیلی غصه خوردم که خواهر ندارم لاقل تو تزیین کمکم میکرد ...اخه مامان چه...
27 آذر 1392

ال ای به روایت تصویر

عزیزم عید قربان خونه مامان جون شکموی من داره ماکارونی میخوره ال ای کوچولو تو سبد کوچولو داری با تسبیح بازی میکنی رفته بودیم بیرون حوصله ات سر رفت تو ماشین ...بابایی نگه داشت ماشینو تا تو یه کم هوا بخوری داشتیم باهات زست اتلیه ای تمرین میکردیم من سر کار بودم با بابایی رفتی حموم...بینم بعد از حمومه. ال ای جونم همین که در یخچالو باز میکنیم هر جای خونه باشی به سرعت باد خودتد میرسونی و تشریف میبری داخل و اینم عشق مامان در حال خوردن هلو...اخه تو خودت هلویی دیگه ...
26 آبان 1392

دندونم در اومد :)

سلام هدیه حدای مهربون.خدا رو صد هزار مرتبه شکر که دختر ناز و سالمی مثل تو داده به ما...هر قدر ازش تشکر کنیم بازم کمه...خدایا ازت ممنونیم...:-) ال ای جونم چند وقته شبا خوب نمیخوابی با گریه بیدار میشی پریه شدید نمیدونم به خاطر چیه...یه مد فکر میکردم قتی شام سنگین میخوری نمیخوابی بعدش که رفتیم دکتر  گفت میخای دنطون در بیاری...اما من باور نکردم چون از وقتی یادمه حدودا سه چهار ماهگی ..همه میگفتن میخای دندون در بیاری...از بس که همه چیو میکنی تو اون دهن کوچولوتحتی شده به زو;-) خلاصه جونم برات بگه که هفته پیش جمعه شب بیدعر شدم بهت سر بزنم دیدم داغی...تب کرده بودی زودی بابایی رو بیدار کردم تبت و گرفتیم حدود ٣٩ بود من خیلی ترسیدم دفعه اول...
26 آبان 1392

نه ماه گذشت

دختر گلم سلام..عزیزم خیلی وقته نیومدم برات بنویسم معذرت...اخه وقت نشده بود..ال ای جونم مامان از اول مهر برگشته سر کار البته نیمه وقت عصر ها میرم سر کار حدود چهار نج ساعت...شما هم میمونی خونه پیش بابایی...اخه دلمون نیومد گلم تو رو بزاریم مهد اخه هنوز خیلی کوشولویی...عوضش بابایی مهربون زودتر میاد خنه تا اون روزا پیش تو بمونه و من برم یر کا...شما هم دختر خوبی هستی و خیلی همکاری میکنی عسلم...البته گاهی هم بی تابی میکنی فدات بشم دلت واسه مامان تنگ میشه ...از وقتی هم که برمیگردم میچسبی به من و اصلا اجازه نمیدی جم بخورم;-)   خوشگلم چند روز دیگه نه ماهت تموم میشه و وعرد ده ماهگی میشی....جونم برات بگه که قشنگ چهار دست و پا میری و همه سوراخ س...
26 آبان 1392

شاهگلی با نی نی سایتی ها...

خوشگل مامان...عزیزم قبل از این که شما چشمای قشنگتو تو این دنیا باز کنی...من تو نی نی سایت عضوبودم اما بعدش پسوردم یادم رفت و نتونستم وارد سایت بشم...بعد از تولد تو دوباره عضو شدم ...شبا معمولا وقتی شما میخوابی یه سر میزنم به سایت و کلی دوست خوب دارم...بعضیا نی نی دارن بعضیا هم منتظر نی نی هستن یا اینکه فعلا ندارن...خلاصه کلی خاله خوب ومهربون داری اونجا..... توکلوب تبریز با خاله ها قرار گذاشتیم واسه دیدن هم بریم صبحانه شاهگلی ...منو شما و خاله فاتیلا وهمومنجون با هم رفتیم اخه همسایه ایم...کلی خوش گذشت بهمون...فدات بشم عزیزم اونقدر ورجه وورجهکردی که بعد از اومدنمون سه ساعت خوابیدی....خاله مهتاب یه کیک خوشمزه پخته بود.برامون ما ها هم وسایل صب...
8 مهر 1392

مهمون نوازی ال ای جونم

ال ای جون شما هفت ماه ونیم هستی تقریبا...حدود دوهفته پیش دختر دایی مامانی نازلی جون با دو تا خوشگلاش...مدیسا و درسا و البته باباشون اومدن تبریز دیدن فامیل...یه روزم زحمت کشیدن اومدن خونه ما...من و شما هم بردیمشون بیرون ...لاله پارک...نهارم اونجا خوردیم ...بعدم عصریبرگشتیم خونه و شام در خدمتشون بودیم... . عزیزم شما عاشق بچه هایی هر جا یه بچه میبینی همچین دست و پا میزنی که میترسم از بغلم بیوفتی...مثل دوچرخه سوارا پدال میزنی اونم با چه سرعتی با دیدن مدیسا هم خیلی هیجان زده شدی و مدام پیشش بودی اونم زحمت روندن کالسکه اتو کشید...خیلی خوش گذشت عزیزم شما هم خیلی همکاری کردی چند ساعتی که اونجا بودیم شما کمی خوابیدی ...یه مقدار هم تو کالسکه تما...
8 مهر 1392

ال ای خانوم وکاراش

  ال ای جونم مامان فدات بشه الهی...الان ده روزه که هم میشینی هم چهار دست وپا میری...وای که چه قدر با مزه حرکت میکنی همش فیلمت و میگیرم بزرگ شدی نشونت بدم...باسنتو میدی بالا بعد با یه حرکت عجیب غریب حرکت میکنی...عاشق موبایل تاچ هستی....اون یکی موبایل ها رو دوست نداری...اولین چهار دست و پا رفتنت هم حمله به سوی موبایل من بود...انگری بردز رو باز میکنم ضعف میکنی....تازه با تلویزیون هم حرف میزنی گاهی میخای بری بغل اون ادما....چند وقتیه روروک سواری هم میکنی البته زود حوصله ات سر میره...زیاد دوس نداری.. دخترم دیگه همه جا میره...حتی زیر میز ای شیطونک.   راستی تازگی ها از هر کی خوشت میاد اول بهش میخندی بعد که عکس العمل دیدی خ...
18 شهريور 1392

معنی اسمت

خوشگلم اکثرا هر کی اسمتو میپرسه بعدا دومین سوالش اینه معنیش چیه؟ عزیزم اسمت یه اسم ترکی هست ...ال ای یا ائل ای...ال به معنی خانواده .ایل و طایفه است و ای به معنی ماه...دوتاش باهم میشه زیباروی خانواده...به زبون خودمون خوشگل فامیل الهی قربونت بشم که خوشگل فامیلمونی راستی ال ای جونم تو گزینه های دیگه این اسمها هم بودن ....طرلان...بابایی دوسش داشت...منم بین ال ای و نیلای و ال ارا مونده بودم...اخرش با بابایی ال ای و انتخاب کردیم و به نظرم اسم با معنی و اصیلیه..   اینم اولین عکس از ال ای ما در بیمارستان     ...
5 شهريور 1392