نه ماه گذشت

دختر گلم سلام..عزیزم خیلی وقته نیومدم برات بنویسم معذرت...اخه وقت نشده بود..ال ای جونم مامان از اول مهر برگشته سر کار البته نیمه وقت عصر ها میرم سر کار حدود چهار نج ساعت...شما هم میمونی خونه پیش بابایی...اخه دلمون نیومد گلم تو رو بزاریم مهد اخه هنوز خیلی کوشولویی...عوضش بابایی مهربون زودتر میاد خنه تا اون روزا پیش تو بمونه و من برم یر کا...شما هم دختر خوبی هستی و خیلی همکاری میکنی عسلم...البته گاهی هم بی تابی میکنی فدات بشم دلت واسه مامان تنگ میشه ...از وقتی هم که برمیگردم میچسبی به من و اصلا اجازه نمیدی جم بخورم;-)

خوشگلم چند روز دیگه نه ماهت تموم میشه و وعرد ده ماهگی میشی....جونم برات بگه که قشنگ چهار دست و پا میری و همه سوراخ سمبه های خونه رو شناسایی کردی...از میز و صندلی و...میگیری پا میشی...دست دستی میکنی ...بای بای میکنی...گاهی هم این دو تا رو قاطی میکنی باهم.

سر و صدا های مختلف میکنی...ددددده....ممممممممه ممممممه و یه چیزای که نمیدنم یعنی چی;-) عاشق خوردنی یعنی از دست تو نمیتونیم غذا بخوریم...سر سفره که باشی یعنی یک خمله ای میکنی که همه میگن بابا به این بچه چیزی نمیدین بخوره همیشه گرسنه است و...غافل از اینکه شما دوست داری چیزای جدید و امتحان کنی...همه چی و میبری تو دهنت...خوردنی یا غیر خوراکی...میوه هم که دیگه نگو...عاشق میوه هستی مخصوصا گلابی و موز و انگور...کلا همه چی دوست داری امیدوارم بزرگ شدی هم همبنجوری بمونی گلم...