ال ایال ای، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

هدیه خدای مهربون...ال ای

برگشتیم :)😍

ماجراهای پارک

1393/3/16 10:06
نویسنده : nardin
840 بازدید
اشتراک گذاری

 

[ ] عزیزم ماشالاه خانومی شدی واسه خودت... کلی کارای جدید یاد گرفتی کلی کلمه تازه میگی... تازه.. امروز دهمین دندونت هم در اومده... قربونت بشم که این چند روزه واسه همین بی قرار بودی... جالبه دنوناتو همیشه چهار تا چهار تا در میاوردی این دفعه ابن یکی تنها در اومده... بزار ترتیب دندوناتو برات بگم... اول دو تا پایین وسط... بعد دو تا بالا وسط... بعد دو تا بالا دومی ها... بعد یکی پایین سمت راست دومی... دو تا بالا چهار می ها... الانم پایین چهارمی.... ههههه... ال ای من نمیدونم چرا همش نگران دنوناتم گاهی میترسم از قطره اهن سیاه بشه با ابن که هم خارجیشو بهت میدیم و بعدش اب میدیم و تا حد امکان پاک میکنم برات اما کمی رنگ گرفتن.... غصه میخورم... حالا تقصیر خودتم هست ها چونکه مثل بچه ادم قورتش نمیدی که نگهش میداری تو دهنت نصفشو تف میکنی بیرون یه چند قطره هم مبخوری... ;-) اما امیدوارم مشکلی پیش نیاد در ابنده...
[ ] اما از کارات بگم برات.... الان تقریبا 15.5 ماهه هستی... قشنگ راه میری حتی بدو بدو میکنی... با توپ خیلی بازی میکنی یا میگیر دستت پرت میکنی یا با پات شوت میزنی... میترسم اخرش فوتبالیست شی;-)  معمولا هر روز یا یه روز در میان میریم پارک... به قول یه خانومه ماشالاه جسور هستی و خود مختار خودت همه کارا رو میکنی میری سراغ تاب سراغ سر سره... زیاد تو پارک وابسته ما نیستی اما تو خونه مثل ینجاق سینه همش چسبیدی بهم... میترسی برم تنها بمونی... نمیدونم روزایی که کلاس میرم تنهات میزارم از اونه شاید... حالا چند شبه میخام ببرمت تو اتاق خودت جدات کنم اما شکست خوردم چون اونقد گریه کردی و نخوابیدی که طاقت نیاوردم دو باره اومدی پیشم.. حالا چند روز بعد دوباره امتحان میکنم.....
[ ] حاشیه رفتم ببخش... میگفتم برات عشقم.... عروسکت که اسمش عسله کتمل میگی عسل.... گوجه سبز و میگی الچه.. توت فرنگیو میگی دوت.... اب و گاهی اب میگی گاه سو.... شیر خشکتو با شیشه نشون میدی میگی ام.... همون هام مخفف شده.... کارتون یا سی دی و میگی حس... به خاطر حسنی.... از نظر تو اسم همه پسرا حوس هست همون حسین چون همسابه مامان جون اینا اسمش حسینه تو رو خیلی دوس داره باهات بازی میکنه.... اسم دخترا هم اسرا است اونم یه همسایه دیگه است که کلی دوست داره... تا میریم اونجا میری تو بالکن صداش میکنی....
[ ] اما ال ای باهات چند تا مشکل کوچولو ه م داریم که میگم بهت یواشکی....
[ ] اولا که غذا... اشتهات گاهی کم میشه و گاهی کور... من اون روزا خیلی غصه مبخورم مخصدصا که بکی هم بگه وای ال ای چه قد لاغر شده دبگه اعصابم بهم میریزه... هر چند مبگم سالمی و این بزرگترین نعمته اما ته دلم بدم نمیاد یه کوچولو تپل تر بودی... خودم همیشه دردسر اضافه وزن داشتم دوس ندارم تو هم مثل من بشی و اینجوری فعلا خوبی.... امیدوارم این ماه بریم دکتر واسه کنترل ده کیلو شده باشی....
[ ] مورد دوم در مورد ماشینه... اصلا رابطه خوبی با ماشین نداری... دوست نداری تو ماشین باشی و تو صندلیت بشینی... به همین خاطر از وقتی به دنیا اومدی فقط دو بار رفتیم سفر... یه بار که رفتیگ تهران پیش عمه.. برگشتنی پدرمونو در اوردی و چشممون ترسید تا به ماه پیش که رفتیم جلفا یه سر البته مامانم با خودمون  بردیم تا تو حوصله ات سر نره و بهتر بود این بار....

و اما قسمت جذاب عکس ها ...

حیاط خونه خاله عصمت عزیز

پارک ولیعصر

ال ای جونم تا وارد زمین بازی شدی کفشاتودر اوردی...

من و عزیز دلم تو جاده سلامت

اینجا هم من سر کار بودم با مامان جون پروانه رفته بودی پارک

چه ژستی گرفته دخترم

وقتی ال ای خسته با نی نی لالا کرده

 

پسندها (3)

نظرات (3)

م.م
31 خرداد 93 0:31
همیشه به گردش خاله. چه ماه شدی عزیزم
مامان الهه
3 مرداد 93 12:38
آخی ماشالله چقدر خانوم شدی ال ای جونم خیلی وقته ندیده بودمت دلم براتون تنگ شده بود دوستای خوبم
نی نی عکس
10 شهریور 93 14:46
ماشاالله چه نی نی نازی از بچه ها و نی نی های خوشگل تان عکس بگیرید و برای ما ارسال کنید. ما ضمن نمایش عکس ها در سایت، به آن ها جایزه می دهیم . http://www.niniaxs.ir/